ازهمون اول صبح و ورود به ساختمون متوجه نگاه های متفاوت همکاران آشنا و غریبه شدم.....
توی آسانسور یکی از همکاران چشمکی می زنه و با اشاره می گه خبریه مهندس!!؟؟ هاج و واج نگاش میکنم ، طبق معمول ذهنم رفت پیش تغییرات مدیریتی جدید در سازمان که خبراش داره می پیچیه و می گم والا منم یه چیزایی شنیدم.... از نگاش فهمیدم که منظورش رو نگرفتم و جوابم پرت بوده!!!
همزمان با ورود به طبقه محل کار خودم و دیدن همکاران دفتر، نگاه های چپ چپ و متفاوت تشدید میشه و متلک و چشمک های دیگری هم به نگاه ها اضافه می شه .
تازه دوزاریم می افته که همه این ها بخاطر رنگ سبز پیراهن راه راهیه که امروز صبح پوشیدم.....
توی آسانسور یکی از همکاران چشمکی می زنه و با اشاره می گه خبریه مهندس!!؟؟ هاج و واج نگاش میکنم ، طبق معمول ذهنم رفت پیش تغییرات مدیریتی جدید در سازمان که خبراش داره می پیچیه و می گم والا منم یه چیزایی شنیدم.... از نگاش فهمیدم که منظورش رو نگرفتم و جوابم پرت بوده!!!
همزمان با ورود به طبقه محل کار خودم و دیدن همکاران دفتر، نگاه های چپ چپ و متفاوت تشدید میشه و متلک و چشمک های دیگری هم به نگاه ها اضافه می شه .
تازه دوزاریم می افته که همه این ها بخاطر رنگ سبز پیراهن راه راهیه که امروز صبح پوشیدم.....